در خاک میپیچد تنش را مرد غربت
دارد در این حالت تماشا مرد غربت
باید تماشا کرد و خون از چشم بارید
هرم نفسهایش پر از تأثیر زهر، است
در آتش افتاده ست گویا مرد غربت
او آب را پس میزند ای وای، ای وای
آمد از راه و کشید آرام عبا روی سرش
یعنی امروزست روز نالههای آخرش
هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلو گرفت
روی خاک کوچه دنبالش اگر دقت کنی
بنگری آثاری از خاکیترین بال و پرش
او زمین میخورد و میخندید بر حالش عدو
این هم ارثی بود که برده ز جدّ اطهرش
صحنه جان دادن او روضه مستوره شد
نیلی ترین رنگ ها بر پیکرش بود
معلوم بود امروز روز آخرش بود
معلوم بود آقای ما را زهر دادند
وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود
شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد
جوادم،بیا به بالین ِ پدر،ببین که دل شده ز کینه پر شرر
در آتش زهر جفا با چشم ِ تر،افتاده ام یاد ِ غم دیوار و در
این آتش ِ زهر جفا کجا،آن آتش و انبوه ِ شعله ها
میخ ِ در و غمدیده مادرم،بمیرم که شد محسن فدا
در پیش ِ چشم ِ امیر المؤمنین
پشت در،زهرا شده نقش زمین
شهادت امام رضا(ع) تسلیت
با سینهای که آتش از آن شعله میکشید
ناله برای کشته دیوار و در کشید
او بود و خاک حجره و یک ناله ضعیف
آری نفس نفس زدنش تا سحر کشید
یک روزه زهر بر دل زارش اثر نمود
گاه سحر به جانب جانانه پر کشید
در انتظار آمدن میوه دلش
زهر جفا نیلی نموده پیکر من
یعنی رسیده لحظههای آخر من
در بین حجره بر خودم میپیچم از درد
این چه بلایی بود آمد بر سر من
چشمم نمیبیند، زمین خوردم دوباره
این ضعف بسیارم شده درد سر من
درد کمر آخر امانم را بریده
تازه شبیه تو شدم ای مادر من
جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود
سینهاش سوخته از غربت و چشمش تر بود
وقت تودیع جگر گوشه خود را میخواست
به تمنای رخش دیده او بر در بود
سوخت از زهر، کسی که به حرم خانه وحی
عالم علم نبی، بضعه پیغمبر بود
در و دیوار هم از غربت او نالیدند