در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام.
شب یلدا همیشه جاودانی است
زمستان را بهارزندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است
نشان ازسنت ایرانیان است
شب یلد ا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه ،هرگز زوالش
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تب
شب یلدا زحزن و غم مبراست
بساط شادمانی ها مهیاست
شب یلدا بیا روشن روان شو
به نزد شاعران همزبان شو
شب یلدا شب سال است ای دل
مرا در انجمن ، شعراست محمل
شب یلدا بلند است و یگانه
نمی گیرد دلم هرگز بهانه
شب یلدا کنار دوستان باش
برای ما گلی ازبوستان باش
شب یلدا به آجیل و ترانه
بساط میوه ها در کنج خانه
شب یلدا ، انار و هندوانه
غذا سبزی پلو، ماهی بهانه
یلدای چشم های تو برفی ترین شب است
یلدای چشم های تو طوفان می آورد
امشب تمام وسوسه ها در نگاه توست
ابلیس هم به دین تو ایمان می آورد !
آتش گرفته دفتر شعرم به اسم تو
فالی نمانده تا به تو یلدایی اش کنم
بی خود به فال نیک نگیر این ترانه را
عشقی نمانده تا به تو لیلاییاش کنم
شب ریسه می رود ته موهای مشکی ات
آجیل می بریم به دیوانه خانه ها
من چشم های سرخ توام در "بدون خواب”
که کارد می خورم بغل هندوانه ها
یلدا دوباره شعر و غزل را بهانه کرد
با چند جمله ی متغیر / بدون حرف
با ساختار ذهنیتی پوچ و منحرف
مبهوت در سپیدی دستان خیس برف
شب یلد ا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه ، هرگز زوالش
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تب
ساعت دقیق چند زمستان گذشته است؟
دارم تو را چه سرد به خاطر می آورم!
به شعرهای یخزده کبریت می کشم
من به گواهم این همه شاعر می آورم!!