شعر در مورد پاییز کوتاه


شعر در مورد پاییز کوتاه


 دارد پاییز می رسد ...

انار نیستم که برسم به دست‌های تو ...

برگ‌ م  پُر از اضطرابِ افتادن ... !!!

  

شعر در مورد پاییز کوتاه


برای دیدن پنهان  و رسیدن به آسمان آبی عشق

روزها ، ماهها و سال ها دویدم

زمستان را به دست بهار سپردم

و تابستان را در دست رنگین کمان خزان رها کردم

اما لحظه ی دیدار کجاست؟

از نسیم پاییز شنیده ام

آنگاه که هرگز پاییز فرا نرسد

و خورشید هرگز غروب نکند

تو را خواهم دید

از آسمان شنیده ام


شعر در مورد پاییز کوتاه


 صبح است.  گنجشک محض می خواند.

پاییز، روی وحدت دیوار اوراق می شود.

رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را از خواب می پراند:

یک سیب در فرصت مشبک زنبیل می پوسد.

حسی شبیه غربت اشیا از روی پلک می گذرد.

بین درخت و ثانیه سبز تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد.

  اما ای حرمت سپیدی کاغذ !

نبض حروف ما در غیبت مرکب مشاق می زند.

در ذهن حال ، جاذبه شکل از دست می رود.

باید کتاب را بست. باید بلند شد در امتداد وقت قدم زد،

گل را نگاه کرد، ابهام را شنید.

باید دوید تا ته بودن. باید به بوی خاک فنا رفت.

باید به ملتقای درخت و خدا رسید.

باید نشست نزدیک انبساط جایی میان بیخودی و کشف

از: سهراب سپهری


شعر در مورد پاییز کوتاه


زندگی چیدن سیبی است

که باید چید و رفت

زندگی تکرار پاییز است

باید دید و رفت


شعر در مورد پاییز کوتاه


رها کن سنگِ گوشه‌ی گورستان را

من آن جا نیستم  وقتی باران می‌بارد 

دستت را بر شیشه‌های خیس پنجره بگذار

  تا گونه‌های مرا نوازش کرده باشی

  این دست‌های همیشه شوخ من است

که هنگام بازگشتنت به خانه 

در غروب‌های پاییزی  موهایت را به پیشانی‌ات می‌ریزد،

نه نسیم

  لمس کن تن درختان جنگل را 

برای در آغوش کشیدن من

یغما گلرویی


شعر در مورد پاییز کوتاه


در خراب ِ غفلت آبادیم ما

در خزان زندگی، شادیم ما

از بهاران، غافلیم و دلخوشیم

همچنان بی حاصلیم و دلخوشیم


شعر در مورد پاییز کوتاه


برای من

که دلم چون غروب پاییز است

صدای گرم تو

از دور هم دل انگیز است . . .


شعر در مورد پاییز کوتاه


بیا ای همنشین سرد پاییز

به آواهای شب هایم درآمیز

 بیا ای رنگ مهتاب بلورین

تو شعری تازه در من برانگیز


شعر در مورد پاییز کوتاه


میان همهمه ی

برگهای خشک پاییزی

  فقط ما مانده ایم

که هنوز از بهار لبریزیم

  برای من که دلم

چون غروب پاییز است

  صدای گرم تو

از دور هم دل انگیز است


شعر در مورد پاییز کوتاه


یک پنجره از ابر بهارم لبریز

لبریزتر از غم غروب پاییز 

در محکمه ام نوشت دنیا روزی

  تبعید به غربت جنوب پاییز